هنگامه ترور ناصرالدین شاه قاجار، روز جهانی آزادی مطبوعات و همچنین روز زیارتی حضرت رضا (ع)، سبب شد از دل تاریخ، قصهای فراموش شده را بیرون بکشیم و برایتان بازگو کنیم که در زمانه خودش اگرچه به صورت یک معمای لاینحل و رازی سربه مهر باقی ماند، درنهایت استعفای تولیت وقت را رقم زد، یکی از شاهزادگان قاجاری را عزل کرد و اهالی درباریان احمدشاه قاجار را به صرافت انداخت پاسخگوی مردم مشهد باشند و رضایتشان را هرطور شده، جلب کنند.
شاید برایتان سؤال باشد این قصه چیست که سرش به ناصرالدین شاه میرسد، به حرم وصل میشود و درنهایت پای مطبوعات را به میان میکشد و هرگز هم حقیقتش کشف نمیشود، ماجرا روایت یک قرآن است به خط یکی از ائمه اطهار (ع) که از زمان صفویه تا قاجار بر روی مزار مطهر حضرت رضا (ع) قرار داشته، ولی ۱۱۰ سال پیش از درون ضریح مطهر دزدیده میشود؛ درست در روزی که همه درهای حرم به منظور غبارروبی ضریح بسته بوده؛ روایت عجیبی که در زمانه خودش نه تنها ایالت خراسان که همه ایران را درگیر خودش کرد و بی سرانجام باقیماند.
از روزنامه «تنبیه» که گاهی با نام «تنبیه درخشان» هم چاپ میشده، تنها یک شماره باقی مانده است که مربوط به ۸ شوال ۱۳۳۵ قمری است. در صفحه این جریده که شماره پانزدهم است، استعفانامه «جوادالحسنی الحسینی (ظهیرالاسلام)»، تولیت وقت آستانه، چاپ و در آن مدعی شده است به چند دلیل میخواهد استعفا کند.
نخست، نبود توجه به امور و مشکلات آستانه ازسوی دربار و دوم خاتمه پیدا نکردن شایعات بسیار درباره سرقت یک قرآن (برخی جراید نوشته اند دو قرآن)، وقفی شاه عباس صفوی که گویا برای قرنها بر روی سنگ مزار حضرت (ع) و داخل ضریح مطهر قرار داشته است.
در متن استعفانامه آمده است: «از خاک پای شهریاری و آن هیئت محترم درخواست یک کمیسیون تفتیش برای معلوم شدن صحت و سقم این انتشارات را رسما نموده، از خاک پای ملوکانه درخواست مینمایم مطلب قرآن را از امور مهمه مملکتی، فرض و جدا تعقیب شود...»
او در ادامه، اما به صراحت اعلام میکند: «بحمدالله سال گذشته قرآنی در حرم محترم مفقود نشده و تمام منتشرات راجع به فقدان قرآن، بی اساس بوده است.» ظهیرالاسلام در پایان هم یادآوری میکند که به زودی قرآن را برای رؤیت شاهنشاه به تهران میفرستد.
ماجرای مفقود شدن این قرآن را هم ببرید به روزی که در تاریخ «اواخر برج توشقانئیل ۱۳۳۴قمری (۱۲۹۵ خورشیدی)» نوشته شده است. در این تاریخ، علما و بزرگان شهر (تعدادشان را شصت نفر نوشته اند)، برای تنظیف (نظافت) روضه منوره در ضریح را باز میکنند و اشیا و قرآنها را بیرون میآورند تا غبار از آنها برگیرند، اما متوجه میشوند یکی از قرآنها همان لحظه گم شده است.
روزنامه رعد در ۴ رمضان ۱۳۳۴ قمری با تیتر «کشف یک سرقت مهم» چنین مینویسد: «مشهد. امروز از طرف تولیت آستانه مقدسه دعوتی از علما و رؤسای دوایر شده بود. مجلس که تشکیل یافت، معلوم شد دو جزو قرآن خط مبارک حضرت امیرالمؤمنین (ع) که در روز تنظیف ضریح مقدس به سرقت رفته است.»
این روزنامه در ادامه خبر تأکید میکند: سارق، دستگیر شده است و قرآنهای درون ضریح که تعدادشان چهار قرآن بوده است، برای تأیید قدمت و اصالتشان با پست برای شاهنشاه (احمدشاه قاجار) ارسال میشود.
تا اینجا به نظر میرسد همه چیز به خوبی و خوشی به پایان رسیده است تااینکه یکی از علمای وقت (نامش هرگز فاش نمیشود) در هجده جمادی الثانی سال ۱۳۳۵ قمری، نامهای با سرفصل «معمای حیرت انگیز» به روزنامه ایران مینویسد و براساس آنچه در شرح خاطرات سفر ناصرالدین شاه به مشهد آمده است، مدعی میشود که تعداد قرآنهای روی مزار حضرت رضا (ع) بیش از چهار نسخه بوده و قرآن سرقت شده نیز به خط امیرالمؤمنین (ع) نبوده است.
او در ادامه به منظور کشف حقیقت، از آستان قدس میخواهد برای رفع ابهامهای ایجادشده، همه قرآنهایی را که ناصرالدین شاه در خاطراتش هنگام باز شدن در ضریح مطهر دیده و نوشته است، در معرض دید عموم قرار دهد. نکته جالبتر آنکه این شخص، ماجرای سرقت را برای نخستین بار با جزئیات بسیار و کامل بیان میکند، آن چنان که گمان میرود یا خود در آنجا حضور داشته یا یکی از نزدیکانش روز واقعه در روضه منوره بوده است.
براساس آنچه او سیاهه کرده، آن روز تعدادی از بزرگان درباری و علمای آستانه وارد روضه منوره شده، پس از ورود میهمانان، همه درهای حرم بسته میشود. پس از این، بزرگان شهر درضریح را باز و اشیای روی مزار مطهر را برای گردگیری خارج میکنند.
گویا در آن زمان رسم بوده هر آنچه را در این زمان خارج میکردند، روی کاغذی مینوشتند و بعد از گردگیری و قرار دادن دوباره در ضریح، نام آن شیء را از فهرست خط میزده اند. همین میشود که چند دقیقه بعد از شروع مراسم، ناظر و نویسنده فهرست اشیا، متوجه میشود یکی از قرآنها کم است، بنابراین فریاد میزند: «قرآن کو؟ قرآن کو؟»
در این هنگام شاهزاده نیرالدوله (حاکم ولایت خراسان و از دعوت شدگان) که در آنجا بوده است، سریع برخاسته، صدا بلند میکند: «کسی حق خارج شدن ندارد. همه باید تفتیش شوند. اول هم خود مرا تفتیش کنید.» همگان مُرددند چه کنند که تولیت وقت فریاد میزند: «قرآن پیدا شد.» سپس به ترتیب درها را باز میکنند و میهمانها خارج میشوند.
نگارنده بی نام ونشان این نامه در ادامه با بیانی صریح نیرالدوله را هدف قرار میدهد و مینویسد: «تصور میکنید که اگر تفتیش میشد، پیدا نمیشد؟ البته پیدا میشد؛ زیراکه بدیهی است قرآن پرواز نکرده و اجنه را نیز در آن مکان مقدس، پروانه دخول نبود که به این سرقت اقدام کرده باشند و از نظر اناسی (مردم) مخفی سازند. خب، پس چه چیز باعث عدم تفتیش گردید؟»
برابر آنچه در سیاهه این نامه بلند آمده است، غروب همان روز جمعی از آقایان آستانه، نزد رئیس ایالت خراسان میروند و میگویند: «ما چیزی ندیدیم و قرآنی به ما نشان ندادند. متولی باشی را بازخواست کنید.» ایالت خراسان چنین میکند، اما متولی باشی آستانه دوباره مدعی میشود که قرآن پیدا شده است و جای نگرانی نیست.
معترضان، اما کوتاه نمیآیند. به حضور متولی میروند و میخواهند قرآن را نشان دهد و دزد را معرفی کند تا آبروی دیگرانی که روز سرقت در روضه منوره حضور داشتند، خریده شود، متولی باشی، ولی میگوید، دزد را فقط به شاه معرفی میکند.
این فرد ناشناس، در ادامه دو راز مهم را فاش میکند؛ او نخست مینویسد: «از طرف متولی باشی یک قرآن خطی در جعبهای سربسته (بدون اینکه کسی از کارشناسان و متخصصان قرآنِ خراسانی آن را ببیند و تأیید کند) مستقیم به دربار شاهی فرستاده شده است. شاهزاده ناصرالدین میرزا آن را رؤیت کرده و دوباره به مشهد برگردانده است.»
نگارنده نامه سپس از مردم میپرسد: «چرا متولی باشی، قرآن را پیش از ارسال به دربار، به متخصصان نشان نداده است؟ ممکن است این قرآن یکی از هزاران قرآن خطی باشد که در خزانه آستانه فراوان است و شاه تخصصی در تشخیص آن ندارد.»
دومین رازی که او فاش میکند، این است که قرآن را وقتی که در پُست مشهد بوده، ازطریق یکی از دوستانش دیده و مطمئن است که قرآن سرقتی، دست خط حضرت سجاد (ع) است نه دست خط مبارک حضرت علی (ع). او در پایان نامه اش هم با خطاب قرار دادن احمدشاه متذکر میشود: «به اندک توجهی، مطلب بر ذات مقدس شاهانه مکشوف میشود. قرآنهایی که جد بزرگوارت (منظور ناصرالدین شاه است) درباره آنها نوشته، آیا موجود است یا به یغما رفته اند؟»
پس از این نامه است که سیل انتقادها به جراید کاغذی که جانب مردم بودند، روانه میشود. نیرالدوله از مشهد میرود، اما ترس از دربار و بانفوذانش سبب میشود همه این نقدها و مطالبهها که افراد مختلف درباره قرآن سرقت شده مینوشته اند، با نامهای مستعار به چاپ برسد.
برای نمونه روزنامه ایران ۲۷ جمادی الثانی ۱۳۳۵ قمری، مطلبی با امضای «یک نفر مسلمان» منتشر میکند که در آن چنین آمده است: «حضرت والا شاهزاده ناصرالدین میرزا (والی خراسان پس از عزل نیرالدوله). استدعا میشود توسط همین روزنامه مرقوم فرمایید آیا علائم مخصوصه قرآن (به عبارت دیگر تصدیق و خط شاه عباس و شیخ بهایی) با امهار (مهرها) در پشت آن قرآن موجود بوده یا خیر؟ البته برای رفع شبهه از عموم مسلمین، مضایقه نفرموده و بیان واقع را مرقوم خواهید داشت.»
یکم رجب همین سال، تولیت وقت آستانه به شاهزاده ناصرمیرزا در یک نامه سرگشاده درباره قرآن مسروقه مینویسد که قرآن پیدا شده و در کتابخانه آستان قدس است. شاهزاده ناصرالدین میرزا هم در جواب نامه تولیت مینویسد: «خاطر عموم به خوبی مسبوق است که قضیه مفقود شدن کلام الله مجید، قبل از ایالت این جانب بوده است. در ماه رجب گذشته که امور ایالتی ازطرف دولت به این جانب مرحمت شده بود، از اقدامات لازمه جهت پیدا شدن کلام ا... مجید به هیچ وجه کوتاهی ننمودم.»
او در ادامه میگوید که کلام الله مجید را دیده، اما از تقریرات او مشخص است قرآن را فردی به نام حاج نظام الاسلام برایش آورده و، چون او چیزی درباره خط کوفی نمیدانسته است، تنها به اینکه فرد حامل گفته در پایان عبارت «کتبه علی بن ابیطالب»؛ درج شده، اکتفا کرده است.
بعد از این، چند نفر از علمای مشهد نظیر شیخ حسن کاشانی، محمدعلی شهیرفاضل و سیداسدالله پس از بازدید همه قرآنهای منسوب به ائمه (ع) در کتابخانه و داخل ضریح، در جواب تولیت و شاهزاده ناصرالدین میرزا، جوابیهای به جراید مشهد میفرستند و در آن به صراحت اعلام میکنند قرآنی که در روز تنظیف ضریح به سرقت رفته، خط مبارک امام چهارم (ع) بوده است.
بی فاصله پس از این هم ناظر کتابخانه حرم در مکتوبی به یکی از جراید مشهد، چنین پاسخ میدهد: «روز ۲۳ جمادی الثانی حضرت تولیت، علما و رؤسای سایر ادارات کتابخانه، مشرف شدند و قرآنهای خطوط ائمه (ع) را زیارت نمودهاند. این قرآنها (تعدادشان را ۴ قرآن نوشتهاند) از قدیم الایام در کتابخانه مبارکه بوده، هیچ وقت خارج نشده، قرآن تازهای هم به خط ائمه (ع) وارد کتابخانه نشده است. محض اطلاع عرض میشود قرآن از میان ضریح مطهر سرقت شده، نه از کتابخانه مبارکه.»
روایت یکی از اسناد هم میگوید، از آنجا که در کتابخانه حرم مطهر یک قرآن منسوب به خط حضرت سجاد (ع) قرار داشته، متولیباشی از رییس کتابخانه میخواهد در کتابخانه را باز کند و به مردم بگوید این قرآن همان قرآن سرقت شده از ضریح است که از قراری با خواستهاش مخالفت میشود.
این نامه نگاریهای پرسؤال که هربار از حقیقت دور و دورتر میشوند، مردم را عصبانی میکند. مردم دیگر پنهان کاریها را نمیپذیرند و میخواهند قرآن مسروقی نه تنها به رؤیت شاه برسد که مقابل دیدگان همه قرار بگیرد؛ برای نمونه یکی با نام «یک نفر خراسانی» در پانزده رجب همین سال، شرحی با عنوان «قرآن چه شد؟» مینویسد: «قرآن خط امام (ع) از میان حرم و توی ضریح گم شد. همه دانستند و خود ظهیرالاسلام هم پس از آنکه گفت پیدا شد، دوباره به گم شدن آن اقرار فرمود. در تلگرافی هم که کرده اند، میگویند قرآن گم شده پیدا شد.
در جریده ارشاد نیز همین مضامین درج شده. سپس قرآنی را که عاری از علائم قرآن معهود بود، به طهران فرستادند و دیگر معلوم نشد که چه بود و چه شد. نه قرآن را از آن پس، کسی از امنای آستانه یا علمای خراسان زیارت کرد و نه سارق را. تلگراف عموم علمای خراسان هم صریح مینویسد سایر قرآنهای خطوط ائمه در کتابخانه موجود است، ولی قرآن مسروقه توی ضریح هنوز پیدا نشده است.
اجزای کتابخانه حضرتی هم به همین قسم تلگراف میکنند که قرآن ضریح گم شده و پیدا نشده و ربطی به قرآنهای کتابخانه ندارد. من هم که از ابتدای سرقت قرآن از قضیه مطلع بوده ام و تا امروز تمام وقایع و مخابرات تلگرافی و... را از طرفین شنیده و خوانده ام، تصدیق میکنم که قرآن ضریح مطهر مفقود شده و پیدا نشده است.»
شعله کار پس از این تقریریه آن قدر زبانه میکشد که سرخی اش به تهران و اصفهان و دیگر بلاد ایران میرسد و هریک از علما و بزرگان این شهرها هم خواستار تعیین تکلیف قرآن مسروقه و ختم غائله میشوند. بعد از آن ۱۵۰ نفر از طبقات مختلف مردم به دربار، نامه مینویسند و خواستار ورود احمدشاه به ماجرا میشوند.
هفده شعبان ۱۳۳۵ قمری، فشارها بالاخره جواب میدهد و احمدشاه، امین همایون را به مشهد میفرستد تا درباره این موضوع و اینکه آیا واقعا قرآنی به سرقت رفته است یا نه، پرس وجو کند.
امین همایون، هشتم ماه شعبان، جلسهای در مشهد با حضور علما و متخصصان فن تشکیل میدهد و ثبتهای قدیم و جدید را بررسی میکند، اما درنهایت معلوم نمیشود پشت پرده چه میگذرد که او سرانجام مینویسد: برابر آنچه در ثبتهای قدیم و جدید آمده، از گذشته چهار قرآن بر روی مزار مطهر قرار داشته، اما یکی از قرآنها گویا در تاریخی نامعلوم به کتابخانه منتقل شده است.
او در ادامه تحلیل میکند از سال ۱۳۰۰ قمری چهار جلد قرآن درون ضریح بوده و اگر پیش از این تاریخ، بیشتر بوده، در همان دوران (حدود ۳۵ سال پیش) به سرقت رفته و متعلق به امروز و این روزگار نیست. بعد از این، صدای نقاره شادی، آسمان مشهد را پر میکند، اما نه این ماجرا مردم را آرام میکند، نه حرف امین همایون.
پس از این بارهاوبارها جراید از این قرآن سرقت شده مینویسند و این موضوع تا سالها از ذهن مردم مشهد پاک نمیشود؛ موضوعی که در زمان خودش، هیاهویی به پا میکند؛ آن چنان که گردن شاه در مقابلش خم میشود.